جدول جو
جدول جو

معنی لمه زن - جستجوی لغت در جدول جو

لمه زن
نمدباف
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سکه زن
تصویر سکه زن
کسی که پول فلزی سکه می زند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لاف زن
تصویر لاف زن
آنکه لاف بزند، خودستا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلم زن
تصویر قلم زن
نویسنده، نقاش، حکاک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چامه زن
تصویر چامه زن
نوازنده، خواننده، کسی که نغمه و سرودی را با ساز بزند یا بخواند، برای مثال بدان چامهزن گفت کای ماه روی / بپرداز دل، چامۀ شاه گوی (فردوسی - ۶/۴۸۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نغمه زن
تصویر نغمه زن
نغمه زننده،، نغمه ساز، نغمه پرداز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلمه زدن
تصویر قلمه زدن
در کشاورزی بریدن قلمه، کاشتن قلمه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غمزه زن
تصویر غمزه زن
غمزه زننده،، غمزه کننده، ویژگی کسی که از روی ناز و کرشمه مژه بر هم می زند
فرهنگ فارسی عمید
(چَ مِ بُ)
دهی از دهستان چلاو بخش مرکزی شهرستان آمل که در 50 هزارگزی جنوب خاوری آمل واقع است. کوهستانی و جنگل دار و هوایش معتدل است و 100 تن سکنه دارد. آبش از چشمه. محصولش غلات، لبنیات و عسل. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی زنان بافتن کرباس، شال و جوراب وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(نَ کَ / کِ دَ / دِ)
طالب فتح باب. گدا. کوبندۀ حلقه. آنکه حلقه بر در کوبد:
حلقه زن خانه بدوش توایم
چون در تو حلقه بگوش توایم.
نظامی.
پس مثال تو چو آن حلقه زنی است
کز درونش خواجه گوید خواجه نیست.
مولوی.
سرهاست درین سودا چون حلقه زنان بر در
تا بخت بلند این در بر روی که بگشاید.
سعدی.
، معلم را نیز گویند
لغت نامه دهخدا
(حَبْ بَ زَ)
در این بیت سوزنی این صورت آمده است:
زین سور بآئین تو بردند بخروار
زرّ و درم آن قوم که نرزند به دو تیز
از مطرب بدزخمه و شب بازی بدساز
سنگ و سرح (؟) وحبه زن و مسخره و حیز.
و شاید این صورت مصحف کلمه چپه زن یعنی چپک زن، و یا قحبه زن باشد
لغت نامه دهخدا
(سَ)
ساززن. موسیقی دان. آهنگ نواز. نغمه زن. آنکه سرود ونغمه در دستگاه موسیقی ساز کند و بوسیلۀ یکی از آلات موسیقی بنوازد یا بخواند. کسی که خواندن یا زدن نغمه و سرود را در دستگاههای موسیقی داند:
بدان چامۀ زن گفت کای ماهروی
بپرداز دل چامۀ شاه گوی.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(شَ)
چپک زن. دست زن. کف زننده. دستک زننده. آنکه دو کف دست بر هم زند ابراز شادمانی را:
زین سور به آئین تو بردند بخروار
زر و درم آن قوم که نرزند بدو تیز
از مطرب بدزخمه و شب بازی بدساز
سنگ و سرخ (؟) و چپه زن مسخره و حیز.
سوزنی.
رجوع به چپه و چپک و چپه زدن شود
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ مَ / مِ زَ)
چشم زن. (ناظم الاطباء). رجوع به چشم زن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از لم زدن
تصویر لم زدن
لم دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همه فن
تصویر همه فن
همدان همه کاره، زرنگ گربز کسی که درفنون مختلف دست دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نغمه زن
تصویر نغمه زن
نغمه پرداز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوس زن
تصویر لوس زن
چشنده ذایق، چاشنی گیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لطمه زدن
تصویر لطمه زدن
ویزاستن گزند رساندن، سیلی زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لقمه زدن
تصویر لقمه زدن
نواله زدن گراس کلان بر گرفتن لقمه درشت برداشتن و بلعیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاف زن
تصویر لاف زن
خودستا متکبر: هر خرامنده بکبر لاف زن خویشتن ستای، مدعی باطل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لمعه زدن
تصویر لمعه زدن
روشنی دادن روشنی دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لکه زدن
تصویر لکه زدن
پیاده راه رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لگد زن
تصویر لگد زن
جفته انداز و آن عیبی است در اسب و استر و غیرهما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قمه زنی
تصویر قمه زنی
نادرست نویسی غمه زنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلمه زدن
تصویر قلمه زدن
کاشتن قلمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلم زن
تصویر قلم زن
کلک زن خامکدست: نویسنده نگارگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غمزه زن
تصویر غمزه زن
آنکه غمزه زند کسی که به چشم و ابرو اشاره کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خامه زن
تصویر خامه زن
نقاش صورتگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حلقه زن
تصویر حلقه زن
سایلی که حلقه بر در خانه زند گدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چامه زن
تصویر چامه زن
نوازنده، خواننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خامه زن
تصویر خامه زن
((~. زَ))
نقاش، صورتگر
فرهنگ فارسی معین
نمد مالی
فرهنگ گویش مازندرانی
بید فرش، بیدی که نمد را تباه کند
فرهنگ گویش مازندرانی
نوازنده ی نی محلی
فرهنگ گویش مازندرانی